آتریناآترینا، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

آترینا عشق مشترک دنیای مادوتا

مظهر روشنایی 4ماهه شدنت مبارک عزیز دلم

دختر گلم 2 خرداد روز چهار ماهه شدنت مصادف بود با میلاد امام زمان مبارکت باشه عزیز دلم تو و بابای مهربونت رو به آقا امام زمان میسپارم و ازش میخام جز سربازان اون امام باشیم همه مون عزیزدلم خیلی شیرین ترشدی مرتب گردن میگیری بالا و دلت میخاد دور و اطرافت رو خوب نگاه کنی بابا و مامان رو دیگه کامل میشناسی بابایی رو خیلی دوست داری و حسابی باهاش حرف میزنی وقتی میام سراغت بغلت کنم چنان شور و هیجان داری که نگو و نپرس صداهای خیلی قشنگی و دلبری از خودت درمیاری آقوووووووووووووووو جیغ میکشی و .... خلاصه روز به روز داری عزیزترو ناز تر میشی دوروز دیگه باید بریم واکسن چهارماهگیت رو بزنیم و من حسابی است...
11 خرداد 1395

عزیز دلم سه ماهه شدنت مبارک

سوم اردیبهشت سه ماه شدن گل زندگیمون مبارک باشه نفس مامان و بابا با دقت بیشتری دور و اطرافشو نگاه میکنه و وقتی باهات حرف میزنیم  و شعر میخونیم خیلی قشنگ واکنش نشون میدی هنوز خوب گردن نگرفتی و لی با نگاهت دورو اطرافتو خوب دنبال میکنی خنده های گاه و بی گاهت دل آدمو ریش ریش میکنه الهی همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه گل دخترم  دختر عزیزم سه ماهه شدنت مصادف بود با تولد حضرت علی و روز پدر خیلی خوب شد واسه پدر جونت یه جشن سوپرایزی گرفتم به خاطر وجود ارزشمند تو ... شب اصلا بهش تبریک نگفتم تا فکر کنه یادم نیست رفتیم بالا تو اتاق خواب خوابیدیم صبح زود که واسه نماز بیدار شد...
29 ارديبهشت 1395

دوماهه شدنت مبارک

عزیز دلبندم دختر قشنگ و دوست داشتنی ما دوماهه شدنت رو درحالی شادیم و شکرگزار که اولین عید نوروزت رو پشت سر میگذاری 2فروردین دوماهه شدنت مبارک گل مامان و بابا امسال همراه تو دختر قشنگم رفتیم مسافرت یزد و کرمان و لحظه تحویل سال که ساعت 8 صبح روز یکشنبه بود را در امامزاده جعفر شهر یزد بودیم خیلی حس قشنگ و خوبی داشتم تو گل مامان و بابا هم اروم تو دست من خوابیده بودی هرکی هم رد میشد یه بوس از صورت کوچولوت میکرد دیگه دیدم صورتت قشنگت داره بوس بارون میشه رفتم یه گوشه کنار وایسادم تا مامان جون و عمه بیان بریم بیرون چهارروز یزد بودیم و سه روز کرمان تو دختر خیلی خیلی خیلی خوبی تو مسافرت ...
29 فروردين 1395

یک ماهه شدنت مبارک

آترینای عزیزم مظهر روشنایی و زیبایی زندگیمون یک ماهه شدنت مبارک مبارک باد فرارسیدن یک ماهگی خوشحالم در دوماهگی به عید بزرگ میرسیم عیدت مبارک دوم بهمن الان دوم اسفند چه خوب است باتوبودن در کنار مامانت چه زیباست چه لذت بخش است از وجود مادوتایی و اکنون باتوبودن تو  هدیه روح بخش روشنایی هستی تو  مظهر زیبایی هستی وای لپات خیلی خوچکل ونازه بابایی ...
11 اسفند 1394

زمینی شدنت مبارک فرشته آسمانی ام

فرشته آسمانی ام زمینی شدنت مبارک عزیز دلم من و بابایی بیصبرانه منتظر دیدن روی ماهت بودیم و خدارو شکر که روز جمعه 2بهمن ساعت 10 شب تو بیمارستان خانواده چشممون به جمالت روشن شد عزیز دلم روز سختی بود از ساعت 9 صبح که رفتم زایشگاه تا ساعت 9 و نیم شب درد انتظار کشیدم وچقدر برام لذت بخش بود دردی که پایانش دیدن تو باشه اما انگار تو فرشته آسمونی دلت میخواست همونجا تو دل مامان بمونی خودم دلم میخواست طبیعی زایمان کنم میدونستم چقدر اذیت میشم ولی همه ش میگفتم اون لحظه که به دنیا بیایی و من ببیمت تموم این دردها فراموشم میشه  آمپول فشار رو که زدن دردهای زایمان کم کم شروع شد وای که چه روزی بود...
11 بهمن 1394

نه ماهه شدنت مبارک

دختر گلم  عزیزدلم همراه دوست داشتنی من امروز وارد نهمین ماه حضور قشنگت تو دل مامانی شدی چقدر روزها به سرعت میگذرن  انگار همین دیروز بود که بی بی چک حضور قشنگ و بی ریا ت رو اعلام کرد داریم کم کم به لحظات دیدار نزدیک میشیم من و بابایی گله  بیصبرانه منتظریم روی ماهتو ببینیم  عزیزدلم ببخش اگه تو این مدت میزبان خوبی برات نبودم  هربار تکون خوردنت یه نورامید و شور زندگی به آدم میده  از خدا میخوام حالا که مارو لایق اسم پدرو مادر دونست و دسته گلی مثل تو بهمون هدیه داد خودش توان و صبر و حوصله هم بهمون بده تا بتونیم از این امانت گرانقدرش حسابی  مواظبت ک...
28 آذر 1394

هشت ماهه شدی گلکم

سلام نورزندگی مادوتا ورودت به هشت ماهگی مبارک عزیزکم خیلی خوشحالم که دارم به لحظه دیدنت نزدیکتر میشم تا الان هفت ماهه که با همیم  حرکات قشنگت شور و شوق زندگی رو تو آدم دوچندان میکنه ........ گرچه در کنارش استرس روزهایی رو دارم که تو فرشته آسمونی زمینی میشی نمیدونم تا چه حد لیاقت مادر شدن دارم؟ از پسش برمیام؟؟؟؟؟؟؟ برام دعا کن عزیزکم  دعا کن خدا سایه بابای مهربون و عزیزت رو سالم و سلامت و تندرست سالهای سال بالای سرمون نگه داره که اول به امید و توکل خدا بعدشم  با تکیه به وجود بابایی روزهای خوبی را با هم دیگه داشته باشیم  یه چیز بامزه هم بگم برات بخندی دیشب ...
27 آبان 1394

آغاز 7 ماهگی

سلام دختر عزیزم ورودت به هفت ماهگی مبارک ان شاله ورودت به صدسالگی ....... عزیز دلم ببخشید اگه این روزها یه مقدار اذیت میشی بدجور سرما خوردم  عطسه لعنتی دست از سرم برنمیداره احساس میکنم با هر عطسه من یه تکون حسابی برمیداری مامانو ببخش  هیچ جوری نمیتونم جلوش رو بگیرم من و بابایی دلمون برات تنگ شده با حساب سرانگشتی من 180 روزه که تو با مایی و حدودا 90 روز دیگه باید دوریت رو تحمل کنیم خیلی دلمون میخاد زودتری بیای به جمع دونفره مون  دعا کن مامان بتونه این ماههای حساس رو به سلامتی پشت سربگذاره بابای مهربونت هم از هیچ زحمتی دریغ نمیکنه منکه دوستش دارم بینهایت...
28 مهر 1394

بدون عنوان

سلام دخمل گلم داری کم کم شیطون میشیا ولی من عاشق شیطونیاتم دیشب خوابتو دیدم عزیزم  چقدر دلم تنگ شد برات بعدش دلم میخاد زودتری بپری تو بغلم  بابایی گله هم خوبه و هراز گاهی خوابتو میبینه اونم دلش واسه ت تنگ شده گلم دیروز رفتیم واسه ت کمد و تخت خشمل و سرویس حمل سفارش دادیم رنگشو یاسی انتخاب کردم  چون بابایی خیلی این رنگو دوست داره رنگ اتاق خواب خودمون  بعدشم رفتیم یه سری خرده ریزا مثل لباس و وسیله های تغذیه و بهداشتی و اسباب بازی  خریدیم هنوز کلی دیگه مونده تا تکمیل بشه  همه شون فدای سرت  تو فقط سالم و سلامت و به موقع بیا ...
15 مهر 1394