آتریناآترینا، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

آترینا عشق مشترک دنیای مادوتا

سال نو مبارک روشنایی خونمون

عزیز دل بابا و مامان  دومین عیدی که با وجود تو خونمون روشن شد رو جشن میگیریم سال نو مبارک جیگرمادوتا الهی نودمین عید رو هم کنار نوه و نتیجه و بچه های عزیزت جشن بگیری همچنان سرحال و تندرست  لحظه سال تحویل امسال رو امام زاده عبداله شهر همدان بودیم چقدر حس قشنگی بود صدای نقاره حرم امام رضا دل آدم رو هوایی میکرد چقدر حس خوبی بود سه تایی کنار هم تو حیاط امامزاده اونجا با تمام وجود از خدای مهربون خواستم جمعمون سالهای سال با خوشی و  صمیمیت جمع باشه  تو مسافرت دختر گلم یه کوچولو نق نقو شده بود رفتیم غار علیصدر  اونجام  اوایلش خوب بودی اما بعد یه کم خسته ش...
16 فروردين 1396

آتـــــــــــــــــــــــــرینـــــــــــــای قشنگم شد یکساله

زمستون بود ماه بهمن  اما به جای برف توی خونه ما شکوفه بارید یهو همه جا گل بارون شد  روشنایی اومدتوخونمون فرشته کوچولوی آسمونی زمینی شد  آترینای عزیزم آمد و با اومدنش به زندگی مادوتا معنا بخشید امروز یکسال از اون روز گذشت روزی که اومدی تا همه ی داشته ها و نداشته های مادوتا بشی یکسال گذشت از روزی که من به یمن وجود تو حس مادری رو تجربه کردم قشنگترین حس دنیا را ..... و از خدای مهربون عاجزانه میخام تا هستم منو لایق این نام قشنگ بدونه  واین حس قشنگ مادری رو تا آخرین نفس برام زنده نگه داره    عزیز دل مامان تو مدت این یکسالی که گذشت لحظه لحظه با...
19 بهمن 1395

یازده ماهه شدی عشق من

ع زیز دلم دوم دی ماه  یازده ماهه شدی گلکم  یازده ماهه شدنت مصادف شد با عروسی آبجی مرضیه گله  تو تالار دختر خوبی بودی و یکی دوساعت فیکس خوابیدی  بماند قبلش خونه چقدر گریه کردی و نذاشتی من درست و حسابی به خودم برسم  الهی فدات بشم عشق مادوتا آش دنونیتم اواخر ماه پیش تو تولد پیامبر پختم که  ان شاله دندونهای قشنگت بی دردسر و راحت بیاد بیرون یاد گرفتی دیگه بدون تکیه به جایی خودت بلند بشی و دوسه تا قدمم برمیداری اما میترسی و یهو خودت رو زمین میندازی دیگه قشنگ میگی بابا و ماما  نمیدونی چقدر دلم ریس میره وقتی میای دنبالم و صدام میکنی ماما  ان شاله ب...
6 دی 1395

امید بابا و مامان شدی ده ماهه

یار بابا  شمع شب تاربابا دخترمن همه چیز من همنفس عزیزمن دیگه شدی ده ماهه  دوم آذر 95 عزیزدلمون رفت که اولین ماه دورقمی عمرش رو جشن بگیره مبارک باشه  جوجوی من ان شاله اولین سال سه رقمی عمرت رو هم جشن بگیری میوه دلمون  دخترکم نمیدونم وقتی این خاطرات رو بخونی چه حسی داری و با خودت چه فکری میکنی اما اینو بدون من با تموم وجودم و با عشق و علاقه به تو تموم این خاطرات رو نوشتم  میخوام بدونی چه قدر دوستت دارم  خیلی با نمک شدی خیلی خیلی  بالاخره انتظارم به سر اومد و یه دندون خوشکل مشکل اواخر نه ماهگی زد بیرون  هرجوری هست واسه ت آش دندونی میپزم تا ...
23 آذر 1395

همه ی وجود مادوتا نه ماهه شدنت مبارک

عزیز دل مادر  دختر قشنگ و نازم دوم آبان ماه نه ماهه شدی گلم  تو این ماه قشنگ خدا دختر گلمون بیشتر از پیش خودشو عزیز و دوست داشتنی کرده  چه قدر قشنگ دلبری میکنی و دل آدم با دیدن حرکاتت قلنج میره  الهی فدات بشم عزیزم که مریض شدی و مجبور شدی دو روز  تو بیمارستان بستری باشی و دل من هزار تیکه شد تا برگشتی خونه فدات بشم که چه ذوقی میکردی وقتی اومده بودی خونه عزیز دل مادر  الهی دورت بگردم با این حرف زدنت  بابایی گله هی تو هال بغلت میکنه و چیزهایی که تو هال هست رو برات میگه  تو هم هی تکرار میکتی  تاااااعت...............ساعت تابوووو............
4 آذر 1395

عزیز دلم نفسم هشت ماهه شدنت مبارک

آترینای عزیزم دختر گل مامان و بابا نمیدونی چه عشقی شدی نمیدونی چقدر دوست داشتنی و ماه شدی همه دوستت دارند از بس بانمک و دوست داشتنی هستی الهی فدات بشم که دست قشنگت رو میگیری به مبل و بلند میشی به دیوار تکیه میدی خلاصه هرچی که راحت بتونی باهاش بلند بشی  فدات بشم الهههههههههههههههههههی خیلی با مزه میشینی قشنگ هوای خودت رو داری  اول یه دستت رو میذاری رو زمین بعد با اون یکی دستت میشینی خیلی جیگری حرف میزنی نههههههه نــــــــــــــــــــــــتو دددددددددددددد دادا- دده  نــــــــــــــــــــــــــــــــدم خلاصه که دلبری میکنی حسابی الان ک...
25 مهر 1395

عزیز دلم ورودت به هفت ماهگی مبارک

روشنایی زندگیمون هفت ماهه شدنت مبارک تو این ماه خیلی جیگر و نفس شدش داری تلاش میکنی که بشینی و هنوز موفق نشدی به تنهایی بنشینی واسه همینم شروع میکنی به گریه زاری دندونهای قشنگت هم داره اذیتت میکنه و مدام داری نق میزنی اصلا حوصله تنهایی رو نداری باید حتما یکی کنارت باشه وگرنه حسابی کولاک میکنی عزیز دلم تو این ماه یه مسافرت یه هفته ای هم رفتیم باهم خرم اباد و کرمانشاه جاهای دیدنی رو دیدیم و تو گل مامان زیاد اذیت نکردی با اینکه هوا خیلی گرم بود و منم خیلی استرس مریض شدنت رو کشیدم اما خدارو هزار مرتبه شکر چیزیت نشد دختر گلم تو این ماه غذای کمکی رو شروع کرد فرنی و حریره و سوپ ...
7 شهريور 1395

آترینای عزیزم شش ماهه شدنت مبارک

     ن //MMSAAAA ,وو  عتغبربربرغ و.ئ وئاتالز زف ز ز ز زز ***************************** پست ششماهه شدنت رو با خط زیبای خودتت شروع کردم تو تو بغل مامان نشستی و اجازه دادم با صفحه کلید هرچی دلت میخاد بنویسی دخترگلم عزیز دلم روشنایی زندگیمون شش ماهه شدنت مبارک عزیزم  دخترگلم رفتیم درمانگاه و واکسن شش ماهگیتو زدی بمیرم الهی که اولش جیغ و داد کردی بعدم رفتیم خونه مامان جون که اونجا هوا خنکتر باشه و دختر گلم تب نکنه دو سه روز اونجا موندیم اما تو تب کردی و شبش تا صبح من با استرس و اضطراب میخوابیدم نفس مامان دیگه یاد گرفته کپ بیفته و خودش غلط...
5 مرداد 1395

آترینای زندگیم 5 ماهه شدنت مبارک عشقم

گل مامان و بابا دختر قشنگم عزیز دلم که هرچی بیشتر میگذره بیشتر و بیشتر خودتو تو دلما جا میکنی 5 ماهه شدنت مبارک نمیدونی چقدر دوست داریم و کجای قلب ما خونه کردی فقط و فقط با زبان بی زبانی میتونم بگم خدایا شکــــــــــــــــــــــــــــــــرت هزاران هزار مرتبه خیلی باهوش و زرنگ شدی با دقت همه جارو میبینی و به سمت صداها کامل برمیگردی هرجا باشی درهال که بازو بسته میشه کامل سرتو به اون سمت میچرخونی ببینی کیه !!!!!!!! iبا کلی زحمت میتونی رو شکم بیفتی و کلی تقلا میکنی که وقتی خسته شدی برگردی سر جای اولت !!(هفته دوم تقریبا) اواخر این ماه دیگه خوب یاد گرفتی که تند تند بیفتی روشکم و غلط بزن...
12 تير 1395