آتریناآترینا، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

آترینا عشق مشترک دنیای مادوتا

عزیز دل مامان الان دو سال و 5 ماهه هستی

1397/5/7 0:11
نویسنده : مامان و بابا
128 بازدید
اشتراک گذاری

الهی من قربون اون زبون شیرین و حرکات و رفتارهای خانومانه ت برم دخترم

خیلی وقته نیمدم به بلاگت سربزنم

اگه بخوام از حرکات و رفتارو شیرین زبونیهات هرروزم بنویسم کمه

اینقدر جیگرو ناز شدی و ادای آدم بزرگهارو درمیاری که هرکی میبینه و نمیشناسه میگه چندسالشه؟

یخورده کوچولو موچولویی ولی به قول دایی امین گله میگه یخورده سنشو بالا بگو چشم نخوره خنده

از وسطهای فروردین دیگه پیش اون پرستارت نرفتی و رفتی پیش خاله جان تا من بتونم برم سرکار

اما اونجام با  مهدیس سازگاری نداشتی و ماه دوم دیگه صدای مامانش دراومد که من حوصله نمیکنم 

این دوتا را باهم نگه دارم 

یکی دب و زورگو یکی هم لجباز و زیر بارنرو !!!!!!!!!!!!!خطا 

خلاصه که پرستارت شده بابایی گله 

البت توهم با اون راحتتری 

خداییش بابا هم حسابی هواتو داره مرتب میبردت پارک و خانه بازی و آبشار و خلاصه خوشین باهم دیگه 

سعی کردم یه سری بازی فکری و هوشی برات پیدا کنم یکی هم خودم برات درست کردم 

یکی دوبار که باهشون بازی میکنی و مخصوصا وقتی بازی رو یاد میگیری

دیگه هیچ جذابیتی برات نداره و نیم نگاهم بهشون نمیندازی 

فقط این نقاشیه رو خوب هنوز برات تکراری نشده 

کافیه یه مداد ببینی  حالا هرجا گیرت اومد شروع میکنی به نقاشی 

میخاد کاغذ باشه دیوار پارچه لباس ...... 

تا حتی رو سجاده مامان هم نقاشی کشیده بودیمحبت

یکی دوبار که حسابی اذیت کردی و منم کلافه شدم بهت گفتم اگه بازم اذیت کنی 

نمیبرمت پارک  ! حالا تا یه چیزی خلاف میلت بشنوی فوری میگی

دیگه اصلا باهات قهرم  دیگم نمیبرمت پارکخندهخنده

عاشق بستنی هستی 

به یکی دوتاش هم قانع نیستی

یه چندبار که داشتی زیاده روی میکردی بهت گفتم دیگه نداریم باید بابا بخره 

البت خداییش دوسه باری هم نداشتیم الکی نگفته بودم 

دیروز عصر بهت میگم نفسم میشه لطفا خاک انداز رو واسه مامان بیاری تو راهرو ؟

میگی مامان نداریم تموم شده باید بابا بره بخره خندونکخنده

یعنی داشتم منفجر میشدم از خنده

خوب داری درس پس میدی 

***************************

دوسه بار هم  با بایی اومدی تو اداره مامان پیشم

به من که حسابی خوش گذشته  درجوارتو

تو رو نمیدونم 

ولی فک کنم خسته میشی زود 

میخای بری تو  محوطه بیرون بیشتر

دیگه نمیدونم از عشقولانه های نفسم چی بنویسم 

چون ثانیه به ثانیه اش خاطره و دلربایی کردن تو هستش 

فدات بشم گلم  عزیزم دلبرم 

مثل همیشه به بهترین نگهدارنده : خدای عزیز  و مهربون میسپارمت 

 

پسندها (4)

نظرات (0)